پارمیس
آورده اند حضرت داود در حال عبور از بیابانی مورچهای را دید که مرتب کارش این بود که از تپهای خاک برمیدارد و به جای دیگری میریزد. از خداوند خواست که از راز این کار آگاه شود...، مورچه به سخن آمد که معشوقی دارم که شرط وصل خود را آوردن تمام خاکهای آن تپه در این محل قرار داده است! حضرت فرمود: با این جثة کوچک، تو تا کی میتوانی خاکهای این تل بزرگ را به محل مورد نظر منتقل کنی؟ و آیا عمر تو کفایت خواهد کرد؟! مورچه گفت: همة اینها را میدانم، ولی خوشم! اگر در راه این کار بمیرم، به عشق محبوبم مردهام!
نوشته شده در دوشنبه 91/12/7ساعت
10:34 صبح توسط پارمیس| نظرات ( ) |