سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پارمیس

روزی مرحوم حاج مرشد، در خانه سابق و قدیمی خود که دارای اجاق دیواری بود، فرمود:
آن روزها که جوان بودم، کنار بخاری دیواری نشسته بودم و هیزم در آن می ریختم.
 دیدم هیزمی درون آتش هست که نمی سوزد.
گفتم: شاید تر است. آن را از اجاق بیرون آوردم دیدم هیزم خشک است. دوباره آ را داخل اجاق کردم.
 دیدم هیزم نمی سوزد، مقداری نفت آوردم و روی هیزم ریختم. کبریت را روشن کردم.نزدیک آن هیزم گرفتم. دیدم آتش نمی گیرد. خیلی تعجب کردم هیزم را بیرون آوردم و در هوای روشن بردم. خوب که نگاه کردم متوجه شدم داخل این هیزم، صدها مورچه لانه کرده اندو من آنها را ندیده بودم.
مورچه ها را به حال خود گذاشتم و به حال خود گریستم. خدا را شکر کردم که نمی خواست من نابود کننده این مورچه ها باشم بعد  فرمود:
از این ماجرا خاطره ای از پدرم یادم آمد که روزها قبل متجاوز از نود سال پیش با مادرم، از نهاوند به سوی تهران می آمدیم و مال و اشتر داشتیم.
در وسط راه اتراق کردیم. موقع ظهر بود، مادرم سفره غذا را که باز کرد متوجه شد تعدادی مورچه در آن است . جریان را به پدرم گفت و پدرم فکری کرد و گفت: باید برگردیم!
مادرم پرسید: چرا؟
پدرم گفت: ما که از نهاوند آمدیم. مورچه ها مال آنجا هستند، خانه شان آنجاست و ما آنها را از خانه و کاشانه شان دور کردیم و گناه دارند.
هر چه مادرم اصرار کرد که عیب ندارد، پدرم قبول نکرد و آخر سفره را با همان وضع جمع کردیم و به منزل برگشتیم و به پدرم مورچه ها را در محل خودشان رها و آزاد ساخت و گفت:
ظلم به هر موجودی ناپسند است، هر چند مورچه باشد.


نوشته شده در سه شنبه 89/7/13ساعت 1:17 عصر توسط پارمیس| نظرات ( ) |