سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پارمیس

گویند ناصرالدین شاه شیری نحیف داشت که دستور داده بود

روزی ده تا کله گاو به او بدهند تا پروار شود،

شیربان که مسئول اجرای امر ملوکانه بود روزانه یکی از کله ها

را کش میرفت و نه تای دیگر را به شیر می داد!

بعد از چندی شاه به این فکر افتاد

که ممکن است شیربان از کله ها برباید،

به این جهت مفتشی را مامور بازرسی نمود، در جریان

بازرسی شیربان جریان را صادقانه معترف شد

و قول یک سر را به مفتش داد. اوضاع به همین منوال

سپری گشت تا اینکه شاه بعد از مدتی دید

نه تنها وضع شیر بهبود نیافته بلکه روز به روز نحیف تر هم

می شود، مشکوک شد و مفتش دیگری

را برای تفتیش عملکرد اولی برگزید صد البته شیربان با دومی هم زد و بندی

راه انداخت و بازم شیر بایدجور این بازرسیها را میکشید

ید…! شیر روز به روز نحیف تر می شد و شاه

روز به روز مشکوک تر و هر روز شخص دیگری را

به نظارت می گماشت تا اینکه نهایتا تعداد بازرسان

به نه تن رسید و اوضاع شیر از همیشه

بدتر گشت! ناصرالدین شاه شیربان را خواست و با عصبانیت گفت: چرا این شیر روز

به روز نحیف تر و مردنی تر می شود؟

شیربان صادقانه پاسخ داد: قربان سر همایونی،

شیر منتظر آخرین بازرس است تا از گرسنگی تلف شود …!!!


نوشته شده در سه شنبه 90/7/19ساعت 5:32 عصر توسط پارمیس| نظرات ( ) |